پایان دو سال چهار ماهگی ساناز خانم
روز چهارشنبه عصر 20 دی رفتیم خونه مامانی هفته گذشته هم رفته بودیم قم خونه دایی محمد و خاله فرزانه با مامان و بابا رفت خونه اونها اما این بار که رفتیم خونه مامانی خاله فرخنده نبود و ساناز خانم توی مسیر همش می گفت دارم میرم آله دارم میرم آله وقتی رسیدیم از اینکه خاله فرخنده نبود حالت گرفته شده بود و پشت تلفن به خاله فرخنده می گفتی دارم میام دارم میام - کی میای - بیا بیا- خاله فرزانه اما باهات خیلی بازی کرد و کمی حواست رو از اینکه خاله فرخنده نیست پرت کرد. کلی اونجا بازی کردی و بابا چندبار بردت برات به قول خودت آتا خرید آخه به آدامس می گی آتا و عاشق آتا هستی. کلی اونجا قر دادی و می گفتی می خوام عروس بشم. حرف ...
نویسنده :
زهره
10:41